نویسنده: آرزو فاطمی
منبع:راسخون



 

تأثیر اجتماعی و سیاسیِ اندیشه و آثار میرزا ملکم خان در ایران عهد قاجار

«از این کتاب بی‌نام و نشان هرگز هیچ نام ونشانی نخواهید یافت و چه ضرور که عقل خود را مانند همه‌ی جهان گذشته غرق فروعات نمایید. مطلب حق چه احتیاج به اعتبار شخصی دارد؟ بدبختی اکثر امم در این بوده که همیشه معانی را گذاشته پی اشخاص رفته‌اند...بدانید که در دریای آدمیت، اشخاص همه فانی و قلم در دست روح آدمیت است.»

مقدمه

میرزاملکم خان ناظم الدوله، از مردان به نام دوران قاجار بود. این شهرت هم به سبب فعالیت‌های سیاسی او و سمت‌هایی بود که در طول دوران فعالیتش داشت، و هم به سبب مکتوباتی است که از او به جا مانده است. یکی از مهم‌ترین آثار میرزا ملکم خان، روزنامه‌ی قانون بود که مدت چهار سال در لندن منتشر می‌شد، و به دست ایرانیان داخل کشور نیز می‌رسید. جای تردید نیست که این روزنامه و افکاری که در آن مطرح می‌شد، در وقوع اندیشه‌ی مشروطه خواهی موثر افتاد. شخصیت و عملکرد میرزا ملکم همواره محل مناقشه و بحث برانگیز بوده است، همان طور که در زمان حیاتش نیز نظرها درباره‌ی او متفاوت بود. او را با لقب‌هایی چون بیدارکننده‌ی ایرانیان، شاهزاده‌ی اصلاح گر، آقای قانون، جناب اشرف و همینطور شارلاتان، جاسوس، پول دوست، ترسا بچه باده فروش و... می‌شناختند. اما شخصیت او هرچه که بود، بر همگان روشن است، که اندیشه های او تأثیر مهمی در شرایط اجتماعی و سیاسی زمانه‌اش داشت، تأثیری که منجر به انقلاب مشروطه در ایران شد. در این مقال در پی آن هستیم که نگاهی کلی به آثار این شخصیت مهم عهد قاجار بیندازیم و تأثیر اندیشه‌هایش را بر ایجاد شرایط مساعد برای جنبش مشروطه بازشناسیم.

جلفا شهری که زادگاه میرزا ملکم بود

ناحیه‌ی ارمنی نشین جلفا، که در آن سوی رودخانه‌ی زاینده رود، در مقابل اصفهان قرار دارد، یکی از ثمرات اجرای طرح‌های شاه عباس در مورد آبادانی پایتخت خود بود. جلفا را فقط آب زاینده رود از اصفهان جدا می‌کرد. اما به پایتخت از هر لحاظ پیوستگی داشت و مکمل عظمت پایتخت بود. (الگار، 1369: 1)
ورود ارامنه‌ی جلفا به ایران، مقارن با لشکرکشی شاه عباس علیه عثمانی‌ها، که به اشغال مجدد تبریز در 1603 منجر شد، آغاز گردید. شاه عباس سعی می‌کرد مناطق مابین نخجوان و قارص را، که میان آناطولی و آذربایجان قرار دارد، به یک سرزمین غیر مسکون و بایر مبدل نماید، تا سلطان عثمانی نتواند از آنجا به عنوان پایگاه در حملات خود علیه قلمرو صفویه استفاده کند. در اجرای این هدف، ارامنه‌ی ساکن آن نواحی جمع آوری و به ایران کوچ داده شدند و بسیاری از شهرها و دهات آنها به طور کامل یا ناقص، منهدم گردید. یکی از این شهرها جلفا، در کنار رود ارس بود، که اهمیت تجارتی بسیار بالایی داشت، زیرا این ارامنه تجارت نقاط بازرگانی مهمی در خاورمیانه مانند ازمیر و حلب را در دست داشتند. تجار ارمنی در این نواحی، بازرگانی اروپا را مستقلا، یا بعنوان نمایندگی تجار انگلیسی فرانسوی و هلندی در دست داشتند. در 1604 میلادی سپاهیان شاه عباس جلفا را ویران و ساکنین آن را مجبور ساختند به ایران مهاجرت کنند. سپس در ساحل زاینده رود در مقابل شهر اصفهان قطعه زمینی برای سکونت آن‌ها اختصاص یافت و بدین ترتیب جلفای نو (نورجلفا به زبان ارمنی) بنیان نهاده شد. شاه عباس صدور و فروش محصول ابریشم ایالات دریای خزر در اروپا که رقم عمده‌ی صادرات ایران را تشکیل می‌داد به ارامنه‌ی جلفا واگذار کرد. هرکدام در امور تجاری با صلاحیت‌تر و باهوش تر بود انتخاب می‌کرد و تعدادی عدل ابریشم در اختیار آن‌ها قرار می‌داد، تا به اروپا ببرد، هنگام بازگشت قیمت آن را عادلانه پرداخت نمایند. هرگاه مبلغی بیش از قیمت معمول به دست می‌آوردند، در ازای زحماتشان به خود آن‌ها تعلق می‌گرفت. سیاح ایتالیایی در این باره می‌گوید: «ارامنه در رابطه با شاه بگونه ای هستند که نه آن‌ها بدون شاه می‌توانند زندگی کنند، و نه شاه بدون آن‌ها.» (الگار، 1369: 3)
ارامنه از اروپا ساعت، آئینه، مروارید بدلی و بطور کلی اشیاء سبک وزن گران قیمت می‌آوردند. احتمالا برای نخستین بار بوقلمون توسط بازرگانان ارمنی به ایران شناسانیده شد. در 1641 هاکوپیان نامی در اصفهان از روی نمونه ای که در ونیز دیده بود، یکی از نخستین ماشین‌های چاپ را در ایران نصب نمود. به این ترتیب ارامنه به تدریج نه تنها وسیله‌ی معاملات بازرگانی بلکه تا حدود زیادی واسطه‌ی مبادلات فرهنگی بین ایران و اروپا شدند.
اما در قرن بعد، با سقوط صفویه آن‌ها نیز ضعیف شدند، و بدتر آنکه در 1721 توسط افاغنه مورد غارت قرار گرفتند. در قرن هجدهم که ایران تحت حکمرانی قاجار به ثبات رسید، هم شرایط بازرگانی از صفویه فرق کرده بود. بنابراین دوران اوج صفویه برای جلفا تکرار نشد. (الگار، 1369: 4)
ارامنه به نقش خود در این دوره، در بازرگانی خارجی ادامه می‌دادند و روس‌ها در شمال ایران برای توسعه‌ی بازرگانی خود از آن‌ها استفاده می‌کردند. ولی مهم‌تر از این، سهم ارامنه در توسعه‌ی روابط سیاسی بین ایران و خارج بود. چون به زبان وشرایط زندگی اروپایی آشنایی داشتند، به عنوان مترجم و پیک از آن‌ها استفاده می‌شد، زیرا ایرانیان مسلمان تجربه‌ی کافی در مسافرت به کشورهای اروپایی نداشتند.
اقلیت ارمنی جلفا بیشتر اهل حرفه و تجارت بودند و عایدی متوسطی داشتند؛ و خانواده های فقیر ارمنی به زراعت گذران می‌کردند. در میان ارمنی‌ها چون زبان‌های اروپایی می‌دانستند خیلی‌ها به مشاغل دولتی خاصه مترجمی و تدریس گماشته شدند. بعضی‌ها حتی به مقام سفارت رسیدند.

میرزا یعقوب خان پدر میرزا ملکم خان

می‌گویند در 1707 یکی از عموزاده های ژان ژاک روسو به نام ژاکوب به اصفهان آمد، و به عنوان جواهر فروش و ساعت ساز شروع به کار کرد، بعدها با دختر یک ساعت ساز فرانسوی دیگر ازدواج کرد، فرزند پسرشان به اروپا بازگشت، اما فرزند دخترشان با یک ارمنی محلی ازدواج کرد که نوه‌ی آن‌ها میرزا یعقوب شد. (الگار، 1369: 5) نگارنده خود، مزار یاکوب روسو را در آرامگاه ارمنیان اصفهان دیده است. اما این نسب شناسی، تا حدودی مشکوک است.
میرزا یعقوب پسر ارشد آبراهام ملکم در 1815 در جلفا متولد شد. خانواده‌ی ملکمی به زراعت اشتغال داشتند و میرزا یعقوب اولین شخص از خانواده ملکمی است، که از جلفا بیرون رفت و به کاری غیر از زراعت پرداخت. میرزا یعقوب سه پسر داشت که بعدها به خدمت دولت درآمدند. پسران میرزا یعقوب خان، ملکم خان، اسکندر خان، و میکائیل خان و دخترش فرنگیس بود.
میرزا یعقوب در ابتدا، ساکن جلفای اصفهان بود که به قول خودنش اسلام آورده بود. در جوانی به آذربایجان رفت و در آنجا با اهل دیوانی آشنایی یافت و به تهران آمد و به عنوان مترجم در سفارت روس استخدام شد. در جایی از خاطراتش در اصفهان می‌نویسد:
روزی که برای شهادت به حقانیت مرد ارمنی درباره‌ی ملکیت خانه‌اش در مقابل یک مسلمان به دادگاه رفته بود، قاضی از دفاعیات او خشمگین شد و گفت تو که ادعای مسلمانی می‌کنی چرا اینقدر خودت را به آب و آتش می‌زنی؟ میرزا یعقوب می‌گوید که کوتاه آمدم چون؛
ترسیدم اگر قدری بالاتر پرم مریدان بریزند بر سرم بکنند جمله پرم (نورائی، 1352: 3)
از فرهنگ و شعر فارسی بی نصیب نبود. در نوشته‌هایش گاهی ابیاتی آورده است از اشعار فارسی و یک دیوان حافظ هم به میرزا فتحعلی آخوندزاده هدیه داد که خودش می‌گوید هروقت آن را می‌خوانم میرزا یعقوب را به یاد می‌آورم.
او زبان فرانسه هم می‌دانست. خودش می‌گوید که کتابی درباره‌ی ایران به زبان فرانسه در دست نگارش داشته است. 20 سال در خدمت ترجمانی سفارت روس گذرانید و همین موجب شد میان اهل دولت شناخته شود. با امیرکبیر آشنایی داشت، و خودش گفته که: «همه وقت محرم و هوا خواهش بودم، خاصه در روزهای پریشانی و اضطرارش.» در صدارت امیرکبیر به اونشان رسمی ایران داده شد.
میرزا یعقوب اوضاع مغرب زمین را می‌دانست و دورساله از او باقی مانده که افکار روشن و مترقی او را آشکار می‌کند. (نورائی، 1352: 3)
پاره ای افکار مترقی از او شنیده می‌شد که در آن زمانه کمابیش تازگی داشت. یکی از رسایل او «درباره‌ی افزایش ثروت» است و دیگری بصورت عریضه، مانند کتابچه ای به ناصرالدین شاه تقدیم داشته است که بیشتر جنبه‌ی انتقاد سیاسی دارد.

1. افزایش ثروت

«آنچه موجب ازدیاد سلیقه و معرفت و دولت پرستی و نظم طلبی ملت است، غنا و بضاعت است. بخلاف فقر که سبب اقسام شرارت و جهالت است. ملک ایران مانند معدن طلایی است که در آن به طور شایسته کار نکرده اند.»
عده ای از مردم ایران به سبب سربازی و نوکری از کاروامانده اند، برخی به مواجب دیوانی تنبل و مفت خور شده‌اند. با این طریق که از نصف رعیت به ضرب چوب و مالیات گرفتن و به نصف دیگر دادن مملکت روی آبادانی نمی‌بیند. اینکه غرب آبادتر از آسیاست، چون به واسطه‌ی همت و اهتمام دولت، مراتب استعداد و جوهر انسانی در آن ملک بهتر بروز کرده است. وگرنه استعداد اهالی آسیا کمتر از غرب نیست، فرق مابین، از مراقبت و غفلت پادشاهان طرفین است. او پیشنهادهای اصلاحی در طریق ایجاد اقتصاد تولیدی جدید داشت؛ کامپانی های خانگی تشکیل داده شود و دولت مردم را به کسب و کار مشوق گردد. دهات خالصه و معادن را به کامپانی ها اجاره دهند. آنها به راه سازی بپردازند و از این طریق سیاحان خارجی به ایران بیایند، و پول بیاورند و در ایران خرج کنند. پیشنهاد دیگر اینکه؛ باید به رونق کشاورزی و انگور هم توجه شود.
او معتقد است چون در هیچ عهدی سازش و ارتباط میان دولت و ملت ایران نبوده، افزایش ثروت موجب سازش ملت و دولت می‌شود. «نوکر گرسنه را چه توقع غیرت و جان نثاری؟ برای اینکه دست اندازی همسایه‌ی مقتدر را سد کنیم باید به تمهید وسایل ثروت ملت بپردازیم.»
این نوشتار هرچند عمیق نیست، اما توجه نویسنده به «اقتصاد جدید و بکار انداختن سرمایه‌ی داخلی و خارجی»، آن هم در آن دوره با ارزش است. (نورائی، 1352: 6)

2. عریضه

رساله‌ی عریضه تحت عنوان «طرح عریضه است که به خاکپای مبارک، محرمانه باید عرض شود.» در آن می‌نویسد: «ایران به فاصله‌ی پنجاه سال سه دفعه از روش ترقی باز ماند. دفعه اول از وفات مرحوم نایب السلطنه، دفعه دیم از قضیه قایم مقام، دفعه سوم از قضیه میرزا تقی خان امیر کبیر.»
از امیرکبیر نقل کرده که «گفت: مجالم نداند والا خیال کنسطیطوسیون داشتم، مانع بزرگم روسهای تو بودند...منتظر موقع بودم.» حالا انتظارش از ناصرالدین شاه است که جبران مافات را بکند و به اصلاح اصول همت گمارد.
نکاتی که مطرح می‌کند بسیار جالب توجه است: «از قدیم حاکمان رعیت تازی می‌کردند، رعیت هم هر وقت فرصتی یافته حاکم دوانی کرده، علماء هم به مقتضای صلاح شخصیه؛ گاه این طرف و گاه رفیق آن طرف اما در این عهد عمده اسباب ملکداری و ملت پروری ... حسن قوانین و قواعد سالم است. منظور از قواعد استقرار کنسطیطوسیون به عنوان اسباب ناگزیر مملکت داری است. دولت و ملت وقتی از یکدیگر لذت خواهند داشت که کنسطیطوسیون در میان واسطه باشد و الا تا بحشر این قافله گنگ است.»
تأکید نویسنده بر قانون اساسی است: «هرچند تحصیل رأی فرد فرد محال است، لاجرم به اندازه جمعیت و به رضای خلق هر شهر و بلوک، معدودی از میان معتبرین و معتمدین به وکالت منتخب شوند.»
در حقوق آزادی افراد می‌گوید: «حریت و آزادی یعنی مختاریت شخص در طلب و تحصیل هرنوع خیر و صلاحیت و شایستگی خود است، مشروط بر اینکه ضررو زیانی به هم جنس خود نداشته باشد. درجه آزادی باید مبنی بر تمیز و تشخیص جماعت جنس انسانی باشد و الا آزادی نامحدود موجب اغتشاش و نفاق خواهد بود.» بیان نویسنده تردید نمی‌گذارد که مقصودش وضع قانون عرفی جدید به سبک اروپایی است.
در این نوشتار به هیچ وجه تعصب ضد اسلامی ابراز نمی‌دارد، بلکه بر عکس اصول اسلام را مترقی شناخته، فقط معتقد به رفورم دینی است که با مقتضیات زمانه سازگار گردد. در همه‌ی گفت و گوها توجه نویسنده به زندگی مادی دنیایی است. «متاع این دنیا اگر در دنیا مشتری به هم نرساند، در آن دنیا هرگز نخواهد به هم رسانید.» یا «اگر می‌خواهید یک ملت را نجیب و سلامت جوی نمائید صاحب مکنت و بضاعتش کنید.»
نتیجه گیری نویسنده این است: «از سیاح فرنگی پرسیدند ایران را و خلق آن را در چه حالت دیدی؟ گفت: ملک خراب و خلق آن مثل گله‌ی گرگ گرسنه با عداوت و کین دیرینه در کمین یکدیگر نشسته...هزار حیف که پادشاه هم قدرت و تسلط خود را بر سر ترس خلق قرار داده، قانع آن شده است. در فکر آن نیست که اعتبارش را بر سر قواعد متداوله ی فرنگستان قرار بدهد یعنی بر سر کنسطیطوسیون معروف.» (نورائی، 1352: 10)
میرزا یعقوب عقاید مترقی و اصلاح طلبانه داشت و از جمله اولین کسانی است که مسأله قانون اساسی و مشروطیت را مطرح ساخته است. نشانه‌ی مهم او کوششی است که در تربیت پسرش ملکم به خرج داد.

میرزا ملکم خان در فرهنگ ایرانی اسلامی پرورش پیدا کرد و دانش جدید غربی را در فرانسه آموخت. شخصیت پیچیده‌ی او پرداخته‌ی آن عوامل مختلف است. قوی‌ترین عاملی که در تفکر او تأثیر داشته تعلیمات اروپایی است، ولی اخلاق و کردارش به کلی ایرانی بود. خودش این تعبیر را می‌کند: «ارمنی مسیحی به دنیا آمدم، ولی میان مسلمانان پرورش یافتم و شیوه‌ی افکارم اسلامی است.»
ملکم ظاهرا در 1249 تولد یافت. این پسر باهوش توسط پدر، در ده سالگی به فرانسه فرستاده شد. نوشته‌اند که ملکم در «اکول پلی تکنیک» پاریس درس خوانده بود، مدرسه مهندسی. اگوست کنت هم از تحصیل کردگان آنجا بود. این مدرسه در 1820 به صورت مرکز مطالعات علوم تحققی در آمد که نماینده‌ی برجسته‌ی فکری خود اگوست کنت است. بنابراین اعتقاد ملکم به مکتب علمی تحققی کاملا طبیعی است.
دوره‌ی شصت ساله‌ی زندگی اجتماعی ملکم همزمان است با دوران بسیار مهم تاریخ ایران که با عصر اصلاحات امیرکبیر آغاز گردید و به نهضت مشروطیت انجامید. ملکم تنها مرد سیاسی نامداری که در جوانی شاهد کارهای بزرگ میرزا تقی خان بود و به هنگام پیری جنبش ملی مشروطه خواهی را دید. در این جریان تاریخی از لحاظ نشر افکار سهم بزرگی داشت. زندگی وی را می‌توان به پنج مرحله‌ی متمایز تقسیم کرد: این پنج مرحله از 1267 یعنی از 18 سالگی، که پس از تحصیلات به ایران آمد تا 1326 یعنی 77 سالگی که در سویس درگذشت را در بر می‌گیرد.
1. آغاز خدمت در دستگاه دولت از 1267 تا 1278 یعنی 29 سالگی.
2. دوره‌ی تبعید و اقامت در عثمانی از 1278 تا 1288 یعنی 39 سالگی.
3. دوره‌ی ترقی و سفارت از 1288 تا 1306 یعنی 57 سالگی.
4. دوران معزولی و روزنامه نگاری از 1306 تا 1316 یعنی 67 سالگی.
5. ده ساله‌ی آخر عمر از 1306 تا 1316 یعنی 77 سالگی.

1. آغاز خدمت

پس از بازگشت به ایران در زمان صدارت امیرکبیر، که دستگاه دارالترجمه ای تأسیس گردید، به عنوان مترجم وزارت دول خارجه به خدمت دولت درآمد. یک سال بعد با تأسیس مدرسه‌ی دارالفنون به کار معلمی و مترجمی پرداخت. ریاضیات و هندسه و لگاریتم تدریس می‌کرد. ملکم که خودش جوانی بیست ساله بود، در میان جوانان طبقه‌ی شاهزادگان و دیوانیان که شاگردان دارالفنون بودند، شهرت و محبوبیتی پیدا کرد. در واقع این آغاز فعالیت اجتماعی او بود، چنانکه چندسال بعد که فعالیت سیاسی خود را شروع کرد، برخی از همکارانش از همان فارغ التحصیلان دارالفنون بودند.
در همان سال‌ها ملکم اولین خط تلگراف را در ایران دایر نمود. یعنی بین مدرسه‌ی دارالفنون و قصر سلطنتی تلگراف کشید. که بعدها شاه از او تشکر کرد در 1303. «ما می‌دانیم و منظور داریم که تو همان شخصی هستی که تلغراف را به ایران آورده ای و این کار بزرگ با معنی از تو در ایران مانده است. بدوأ از اطاق به اطاق کشیدی، حالا در تمام مملکت جاری است.»
در این دوره در چند مأموریت سیاسی، به عنوان مترجم در کنار هیئت‌های اعزامی بود. در همین زمان بود که ملکم فعالیت سیاسی خود را در راه اصلاحات شروع کرد، نخستین طرح اصلاح حکومت را ضمن «دفتر تنظیمات» به وسیله‌ی مشیرالدوله حضور شاه تقدیم کرد، و طرح قوانین تازه ای ریخت. به علاوه، اولین مجمع سیاسی فراموشخانه را نیز همان اوان تأسیس نمود. (نورائی، 1352: 13-16)

2. دوران تبعید

در این زمان برخی فعالیت‌های اصلاح طلبانه ی ملکم شروع شده بود و فراموشخانه برای ملکم نفوذی را ایجاد کرده بود. این سبب دشمنی و حسادت عده ای شد که می‌گفتند: «ترسا بچه‌ی باده فروش» می‌خواهد قوانین فرنگ را در ایران پیاده کند، و ذهن پادشاه را به شعبده ربوده است، فراموشخانه یا «نظاره گاه فرامیسن» کانون فتنه و فساد است. شاه بالاخره از این اوضاع نگران شد. به دستور او فراموشخانه را بستند و ملکم و پدرش را تبعید نمود. آن دو ابتدا به بغداد رفتند و یک ماه بعد ملکم به اسلامبول رفت و پدرش به سابقه‌ی خدمت در سفارت روس عازم پطرزبورگ گردید.
بعدها میرزا یعقوب هم به اسلامبول رفت و تا پایان عمر در عثمانی بود. هنگام اقامت در اسلامبول کتابچه ای راجع به اصلاحات ایران نوشت و برای ناصرالدین شاه فرستاد. در سالهای آخر عمر فلج شده بود؛ و به قول شاهزاده اقبال الدوله هندی، با اینکه قسمتی از بدنش افلیج بود، «ماشاء الله یک زبان دارد مثل هزار طوطی و بلبل، هی می‌گوید و هی می‌خندد.» مرگ میرزا یعقوب در اواخر 1298 بود و شاهزاده‌ی هندی، ملکم را چنین تسلیت گفت: «فی الواقع که پدرت یگانه‌ی روزگار بود، کسی قدر او را ندانست، دری بود میان زغال‌ها افتاد.»
اما وضع ملکم خوب بود، چون از حمایت مشیرالدوله سفیر ایران در عثمانی، برخوردار شد. او تمام تلاشش را نمود تا موافقت شاه را تحصیل کرد که به عنوان مستشار سفارت ایران در اسلامبول به خدمت مشغول گردد و تا 1288 همان سمت را داشت.
ملکم در ده سال اقامت در اسلامبول، شاهد اصلاحات عصر تنظیمات بود، با رجال برجسته، نویسندگان روشنفکر عثمانی محشور بود. در این ده سال در محفل اهل فکر و دانش آنجا شناخته گردید و برخی رسالات خود مانند «شیخ و وزیر» را همان جا نوشت. او قصد داشت روزنامه ای به خط اختراعی خود در اسلامبول منتشر کند که کامیاب نگردید.
در همین دوره‌ی اقامت خود با هانریت نامری دختر کشیشی ارمنی ازدواج کرد. (نورائی، 1352: 16-20)

3. دوران ترقی و سفارت

در این زمان با صدارت میرزا حسین خان مشیرالدوله در شعبان 1288 ملکم به طهران فراخوانده شد. او با نوشتن نامه ای اتمام حجت نمود، و خواست که یا برنگردد، یا اگر بازگشت اعتماد و التفات شاه، در حق او تمام و کمال باشد. ناصرالدین شاه نوشت: «جناب صدراعظم، کمال التفات را در حق ملکم داریم، بالمره آسوده باشد از التفات باطنی ما. آدم قابل را چگونه می‌شود بی التفات باشیم.»
میرزا حسین خان، ملکم را به ایران فراخواند، و از او خواست که یا مستشار صدر اعظم باشد، که این پیشنهاد در اولویت است، یا به عنوان وزیر مختار به پاریس برود. در این مدت شاهد دوران ترقی او در مناصب سیاسی هستیم. لقب «ناظم الملک» گرفت و در خطاب عنوان «جناب اشرف» بر او افزوده شد. بعد از چندماه عازم اروپا شد تا مقدمات سفر شاه را بچیند و سپس نماینده سیاسی ایران در لندن و در 1299 سفیر کبیر ایران در لندن شد. برای چند مأموریت سیاسی هم به آلمان و دیگر کشورها رفت.
بنابراین در این دوره‌ی شانزده ساله، فعالیت‌های او به دو بخش تقسیم می‌شود. اول فعالیت‌های ملکم به عنوان متفکر اصلاحات و دوم مربوط به مأموریت‌های او صرفا در امور سیاست خارجی است. (نورائی، 1352: 20-23)

4. دوران معزولی و روزنامه نگاری

به دنبال ماجرای امتیازنامه‌ی لاتاری، ملکم از مقام سفارت و همه‌ی مناصب دولتی معزول گشت. میانه‌ی او و صدر اعظم وقت، امین السلطان به هم خورد؛ و تمامی عناوین و القاب از او باز پس گرفته شد.
در این ده سال که از مقامات دولتی عزل شده بود، سرگرم روزنامه نویسی و پرداختن رساله های تند انتقادی بود؛ و این که می‌گوید: «ایام بیکاری بنده گاهی بهترین وسیله‌ی خدمت بوده است.» بیان حقیقت است.
در این مدت با سید جمال الدین اسدآبادی و میرزا آقا خان کرمانی همکاری داشت؛ و روزنامه‌ی قانون را منتشر ساخت. (نورائی، 1352: 24)

5. ده ساله‌ی آخر

در این ده سال ملکم بار دیگر به خدمت دولت بازگشت و در 1316 مأمور سفارت ایران در ایتالیا گردید. برگشت او به این شکل بود که نامه ای از طریق دوست دیرین خود حسنعلی خان گروسی امیرنظام به مظفرالدین شاه فرستاد. در پاسخ مظفرالدین شاه، به امیرنظام نوشت: «امیرنظام خودتان می‌دانید که من از شخص عاقل خیلی خوشم می‌آید، بخصوص میرزا ملکم خان که شخص عاقل و درستی است. البته او بیاید من نهایت مرحمت را به او خواهم کرد، گذشت آن وقتی که از شخص عاقل و دانا گریزان بودند. به این شکل او به سفارت ایتالیا منصوب شد که البته از نظر سیاست خارجی اهمیت چندانی ندارد.»
ملکم در سال‌های پایانی عمرش که سالخورده شده بود، نوشت: «چهل پنجاه سال اولیای دولت علیه را اذیت کردم که باید کار کرد و مصدر فلان و فلان خدمات بزرگ شد؛ و حالا می‌بینم بی آنکه به قدر ذره ای مصدر خدمتی بشوم یکی از اولین مفتخواره های دولت شده‌ام. دولت ایران در هیچ وقت مثل این عصر محتاج خدمت نبوده است و منتهای خدمت بنده این شده است که پول مفتی بگیرم و در یک گوشه‌ی بیکاری دعاگوی دوام این مرحمت دولت بشوم.»
ده ساله‌ی آخر عمر ملکم همزمان بود با نهضت مشروطیت که در این ایام به شدت مورد توجه و احترام ملت واقع شد. ملکم زنده بود که مجلس اول تشکیل شد و قانون اساسی را نوشتند، برافتادن مجلس را هم دید. اندکی بعد از برافتادن مجلس اول در سویس درگذشت.
ملکم در نوباوگی به فرانسه رفت، درس مرتب خواند و زبان فرانسه را بدرستی آموخت. زبان انگلیسی را هم در مأموریت انگلیس یاد گرفت. در ده ساله‌ی اقامت در عثمانی نیز، می‌بایستی با زبان ترکی تا حدودی آشنایی یافته باشد. ذهن تربیت یافته‌ی منظم علمی داشت که نشانه‌ی تأثیر علوم ریاضی و طبیعی است که در فرانسه فرا گرفت.
او تحت تأثیر فلسفه‌ی علمی و تحقیقی کنت است. در مذهب انسان دوستی هم از او متأثر شده است. در فلسفه‌ی قانونگذاری نوشته های منتسکیو در او موثر بوده است و در انتقاد اجتماعی به ولتر توجه داشته است. نورائی می‌گوید: در واقع او بیشتر از هرکسی به ولتر می‌ماند.
در بحث تاریخ تمدن در ارتباط با فلسفه‌ی ترقی، با افکار گیزو آشنایی داشته و تاریخ ادیان را هم با توجه به سیر تدریجی تاریخ مدنیت مطالعه کرده است. تفکر اقتصادی او متأثر از اقتصاد سیاسی لیبرالیسم است که در آن زمان در انگلستان علی الخصوص مدافعان بسیاری داشت. بطور خلاصه سرچشمه‌ی افکار اجتماعی و سیاسی ملکم آرای متفکرین عصر روشنایی قرن هجدهم و معتقدان به فلسفه‌ی ترقی قرن نوزدهم است.
از نظر ترکیب ظاهر- ملکم را آدمی کوتاه قد با بینی بزرگ و چشمانی نافذ وصف کرده‌اند. در نفوذ شخصیت و هوش و فهم او هم تردید نیست. میرزا آقاخان نوری او را «جن بچه» خوانده؛ و یکبار هم راجع به او گفته: «همه کوته زرنگ نمی‌شود، بعضی اسباب ننگ می‌شوند و بعضی زرنگ مثل تو و حاجی میرزا آقاسی، حال که زرنگ شدی زیر ننگ مرو.»
خصوصیات اخلاقی ملکم با خلقیات اکثریت اهل دولت چندان تفاوتی نداشت یا لااقل وجه مشترک آنان زیاد بود-یعنی مثل دیگران به دنبال جاه و مقام و شهرت و پول بود. در ضمن خودخواه و متظاهر هم بود. به لقب «پرنس رفورماتور» و «حضرت اشرف» هم دلبستگی داشت. در پول دوستی او نیز شکی نیست.
نباید فراموش کنیم که آن نقصهای اخلاقی را تقریبا همه‌ی افراد طبقه‌ی حاکم وقت از شاهزاده و وزیر و حاکم و ... داشتند به اضافه‌ی نقصهای بیشتر و بدتر. اما نادر بودند افرادی که یکی از هنرهای ملکم را داشته باشند و یا به اندازه‌ی او تأثیر اجتماعی و فکری در تاریخ اخیر ایران گذارده باشند. (نورائی، 1352: 24-27)

اندیشه‌ی میرزا ملکم خان

ملکم رسالات بسیار زیادی دارد. یک تقسیم بندی کامل درباره‌ی رسائل او، در کتاب رساله های میرزا ملکم خان ناظم الدوله از حجت الله اصیل آمده است که به آن اشاره می‌کنیم:
در بخش نظام قانونی، سازمان حکومت و مدنیت نو

1. دفتر تنظیمات(کتابچه غیبی)

این کتاب نخستین اثر ملکم است که با هدف تشویق ناصرالدین شاه به انجام دادن اصلاحات سیاسی و اداری بوده است.

2. رفیق و وزیر

اندکی پس از دفتر تنظیمات نوشته شده و دنباله و توجیه کننده‌ی آن است.

3. مجلس تنظیمات

در شرح مجلس تنظیمات نوشته شده است.

4. دستگاه دیوان

انتقادی است از دستگاه دیوانی عهد ناصرالدین شاه. در این رساله نیز خواسته که شاه را به انجام دادن اصلاحات برانگیزد.

5. دفتر قانون

موضوع این رساله، قانون کیفری است. با نوشتن این رساله قصد داشته که قانون کیفری نوی را که از قانون کیفری فرانسه اقتباس کرده بوده با نظام پادشاهی مطلقه وفق دهد.

6. ندای عدالت

این رساله در طرح مسائل مربوط به نظام پارلمانی از رسالات پیشین ملکم پخته تر است. نکته‌ی جالب توجه آن، بازگشت نویسنده از باور دیرین خود یعنی تسلیم بی کم و کاست به مدنیت غربی است. می‌نویسد: «.. کدام احمق گفته است که ما باید برویم همه‌ی رسومات و عادات خارجیه را اخذ نمائیم؟» آن را نوشته هنگامی که مظفرالدین شاه برای بار سوم به اروپا رفته بود نوشت و به شاه تقدیم کرد.

7. اشتهارنامه ی اولیای آدمیت

ملکم آن را پس از کشته شدن ناصرالدین شاه نوشته، و تلویحأ در آن از گناهان خویش که انتقاد از ناصرالدین شاه و امین السلطان بود، استغفار کرده تا رابطه را با دربار شاه تازه ایران بهبود بخشد.

8. مدنیت ایرانی

این کتابچه متن سخنرانی ملکم است که در لندن ایراد کرده است. در چگونگی رواج دادن مدنیت تازه در ایران.
در بخش اقتصاد

9. اصول ترقی

این کتابچه را با استفاده از مفاهیم و مبانی علم اقتصاد درباره‌ی لزوم و چگونگی توسعه‌ی اقتصادی ایران نوشته است. این کتابچه را در 1301 برای امین الدوله به تهران فرستاد. شاید از دید انسجام و اهمیت مطلب و نگرش عالمانه، در میان رساله های گوناگون او، کم مانند باشد.

10. مذاکره درباره‌ی تأسیس بانک

در زمان صدارت سپهسالار اندیشه‌ی برپاکردن بانک قوت گرفت. 1289 قمری. برای تأسیس آن از انگلیس و فرانسه و اتریش پیشنهادهایی رسید. کمیسیونی مأمور شد که به این مسأله رسیدگی کند. وظیفه‌ی ملکم این بود که درباره‌ی معنی و مفهوم بانک به اعضای کمیسیون توضیح دهد و هرجا اشکالی بود برطرف سازد.
این رساله صورت مذاکرات کمیسیون مأمور برای تأسیس بانک است.

11. امتیاز فواید عامه

در این کتابچه از چگونگی تشکیل شرکت، کیفیت قانونی، اساسنامه و ارکان آن سخن رفته است.
در بخش سیاست

12. پلتیکای دولت

در این رساله ملکم خان، درباره‌ی برخورد سیاسی و نظامی دو ابرقدرت روزگار، روس و انگلیس بر سر تسلط بر آسیا، به ویژه هند بحث کرده، و سرنوشت ایران در این گیرودار با توجه به موقعیت ژئوپلتیک آن بررسی شده است.

13. مرو و ترکمان

کتابچه ای است درباره‌ی سیاست و موضع دولت ایران در برابر ترکمانان، و روش‌ها و شیوه های برخورد نظامی با آن‌ها. کتاب حاوی اطلاعات گرانبها درباره‌ی ایل‌های ترکمان و اوضاع و احوال آن‌ها است.

در بخش اجتماع

14. اصول مذهب دیوانیان

کتابچه ای است انتقادی که ملکم در روزگار برکناری از شغل و نشان و لقب پرداخته است، در آن به امین السلطان و دولت ایران خرده می‌گیرد.

15. گفتار در رفع ظلم

در استانبول تقریر شده و میرزا فتحعلی آخوندزاده آن را نوشته است. او می‌گوید: «بیان مطلب عالی است که در 1280 از تقریر خود جناب روح در استانبول شنیدم مرقوم نموده‌ام.» آخوندزاده ملکم را روح القدس خطاب می‌کرد.

16. مسائل مختلف

در 1289 وقتی ملکم از استانبول به تهران می‌آمد، در تفلیس توقف و با آخوند زاده دیدار کرد. در آن دیدار، مطالبی درباره‌ی موضوعات مختلف گفت و آخوندزاده آن‌ها را بابسط بیشتری نوشت.

فراموشخانه و جامع آدمیت

17. فراموشخانه

ملکم این کتابچه را در دفاع از فراموشخانه و مقصد و مرام آن نوشته و گویا قصد وی از نوشتن آن، تبری جستن از اتهام کفر و زندقه بوده است.

18. اصول آدمیت

این کتابچه درباره‌ی مقام و منزلت آدمی و شروط تعالی اوست. نوشته ای است تبلیغی-آموزشی درباره‌ی جامع آدمیت و مرام آن. برگرفته از اندیشه‌ی انسان دوستانه‌ی کنت.

19. حجت

موضوع این کتابچه نیز تبلیغ اصول و مرام آدمیت و رموز اتحاد و رستگاری آدمیان است.

20. مفتاح

این نیز تبلیغ مرام و مقصود آدمیت است.

21. توفیق امانت

در این کتاب نیز اصول و مرام آدمیت تبلیغ شده و شیوه‌ی پیوستن به جامع آدمیت و رعایت انضباط و شروط عضویت آن بازگفته شده است.

در بخش الفبای جدید

22. شیخ و وزیر

موضوع کتابچه بحث و گفت و گویی درباره‌ی کاستی‌های الفبای رایج در کشورهای اسلامی و ضرورت اصلاح آن است.

23. نمونه‌ی خطوط آدمیت

این کتابچه را درباره‌ی الفبای جدید خود نوشت و پس از اصلاح در لندن چاپ کرد.

24. مقدمه‌ی گلستان سعدی

مقدمه ای است که ملکم با خط جدید خود بر گلستان سعدی نوشته است و در آن درباره‌ی ضرورت اصلاح خط فارسی و عربی بحث کرده است.

25. معایب خط ملکمی

رساله‌ی کوچکی است که با عنوان معایب خط ملکمی در حقیقت امتیازات آن خط را در قیاس با الفبای موجود فارسی می‌گوید.
کوشش قلمی گسترده‌ی ملکم و رساله های متنوع و بسیار او سبب شده است که برخی نوشته های دیگران را نیز به اونسبت دهند. که این 25 رساله کاملا مورد اطمینان است، که از خود اوست.

روزنامه قانون

اتفاق، عدالت، ترقی
مهم‌ترین عامل نشر افکار ملکم در میان مردم روزنامه‌ی قانون بود. اولین شماره‌ی آن در 1307 و آخرین شماره یعنی چهل و یکم در ابتدای سال 1316 منتشر شد. شش شماره اول قانون در ابتدای هرماه مرتب به چاپ رسید و بعد از آن تاریخ در شماره های بعدی ذکر نشد و به نظر می‌آید که حالت گاهنامه‌ی هردوماه یکبار یا هرسه ماه یکبار منتشر می‌شد. شماره‌ی اول در هشت صفحه و شماره های بعدی در چهار صفحه چاپ شده است. (زاهد، 112)
قیمت اشتراک سالیانه یک لیره معین شده بود، ولی از شماره‌ی دهم این قیمت تغییر ماهیت داد و وجه اشتراک به «فهم کافی» و «شرط آدمیت» و «یک ذره شعور» و «زحمت ابلاغ این نسخه به یک آدم دیگر تبدیل شد.» در واقع قانون به رایگان منتشر و توزیع می‌شد و خرج آن را ملکم از جیب خود می‌پرداخت. (نورائی، 1352: 185)
هیچ مورخ و محققی نیست که بخواهد درباره‌ی مشروطه ایران دست به غور و تحقیق زند، اما ناچار به پیگیری آراء و نوشته های وی نباشد. (زاهد، 101)
قانون روزنامه ای برای نشر وقایع سیاسی جهان نبود، بلکه نشریه ای بود مبلغ افکار ملکم، با هدف آشنا ساختن مردمان به حقوق اجتماعی، حکومت قانون، محاسن آزادی، و اتفاق جمعی. قانون «روزنامه‌ی آزاد» است و شعار آن «اتفاق، عدالت، ترقی» و «منادی احیای ایران» اعلام شده است.
در نخستین سرمقاله قانون منظور از نشر آن روزنامه چنین عنوان شده: چند نفر «اشخاص باشعور که ترقی خارجه را با اوضاع ایران تطبیق می‌کنند سال‌ها در این فکر بوده‌اند که آیا به چه تدبیر می‌توان به آن بیچارگان که در ایران گرفتار مانده‌اند جزئی امداد برسانند. پس از تفحص و تفکر زیاد بر این عقیده متفق شدند که به جهت نجات و ترقی خلق ایران بهتر از یک روزنامه‌ی آزاد هیچ اسباب نمی‌توان تصور کرد.» (جعفری، 232)
مأموریت روزنامه‌ی قانون عبارت است از: «انتشار حقایق، ترتیب اتفاق، طلب قانون و امداد مظلومین» (همان، 236)
در بیان مسئولیت اجتماعی روزنامه مطلب را چنین مطرح می‌کند: «ما... تعهد می‌کنیم که از جمیع نامردیهای تملق و از همه‌ی آن رسوم دروغپردازی اجتناب کنیم- و در کشف حقایق با ملایمت حرفهای سخت و گاهی ضربتهای موثر خواهیم زد...»
مخاطب قانون همه‌ی طبقات اجتماع است و سبک آن خیلی ساده و روشن و گیرا می‌باشد. دایره‌ی مطالب قانون نسبتا محدود است و از سه موضوع اصلی بحث می‌کند: انتقاد از نظام حکومت مطلقه، لزوم اصلاح حکمرانی و ایجاد عدالت قانونی، تعلیمات حزبی و دعوت مردم به اتحاد و اتفاق و قانونی. (زاهد، 112)
مقالات قانون امضا ندارد و تقریبا همه‌ی آنها به قلم خود ملکم نوشته شده، ولی گاهی مطالب را از زبان کسان دیگر پرداخته است که نموداری از عقاید طبقات مختلف باشد. قانون تصویری ماهرانه از اوضاع عمومی زمان خود می‌کشد. «ایران خانه‌ی ماست و این خانه غرق مذلت است.» یا در جایی می‌نویسد؛ در تاریخ دنیا «کدام افتضاح چه نوع فقر... و چه بلیه ای بوده که برخاک ایران مستولی نباشد؛ و کدام قلمی است که بتواندهزار یک هرج و مرج اداره‌ی ما را بیان نماید. عقل انسانی حیران می‌ماند که آیا اولیای دولت ما چه جنس مردمان بوده‌اند، که دقیقه ای به فکر ترقی مردم نبوده اند، دولی که پریروز به وجود آمده‌اند همه صاحب قانون شده‌اند و ما که سه هزار سال است دولت هستیم و قرنهای دراز از مرکز های ترقی دنیا بوده‌ایم-حال در تحت ریاست این وزرای دولت پرور خود را بطوری ذلیل ساخته‌ایم که... نمی‌توانیم لفظ قانون را به زبان بیاوریم»
پیام قانون این است که «باید این اوضاع را تغییر داد.»
حرف او بر سر چهار مطلب است: امنیت جانی و مالی می‌خواهیم، می‌خواهیم «اسبابی فراهم بیاوریم که عنان امور دولت در دست افاضل ملت باشد»، می‌خواهیم مالیات ما صرف «حفظ حقوق ملت واسباب آبادی» ملک بشود، و می‌خواهیم در ایران «مجلس شورای کبرای ملی ترتیب بدهیم که در آن مجلس اعاظم علما و مشاهیر عقلای مملکت» شرکت نمایند و «حقوق دولت و ملت را... مستقلا معین و حفظ حدود مقرره را دائمأ مراقبت نمایند.»
بحث ملکم راجع به حق زندگی که ویژه‌ی هر انسانی است، نیز یکی از مهم‌ترین مطالب مطروحه است: «حیوانات کوچه های فرنگستان می‌دانند که هیچکس نمی‌تواند در حق آن‌ها تعدی بکند و ما که به شرافت جنس خود فخرها می‌کنیم از ادنی حقوق زندگی بقدر ذره ای اطمینان نداریم. الان که اینجا نشسته‌ایم اگر به اشاره‌ی یک حیوان مجهول خانه‌ی ما را ضبط و عرض و دین و تمام هستی ما را لگدکوب هزار قسم شناعت نمایند- کدام دیوانخانه و کدام قانون به فریاد ما خواهد رسید؟ باید به آستان کدام فراش خلوت پناه ببریم که اذن زندگی داشته باشیم؟»
در مباحث مهم دیگری به مالیات می‌پردازد. نتیجه‌ی مباحث آنکه دولتی که قانون نداشته باشد نباید مالیات هم بخواهد. مالیات را باید به دولت حافظ حقوق ملت پرداخت نه تسلیم کسانی کرد که اضمحلال حقوق ما را حق و پیشه‌ی مخصوص خود قرار داده‌اند.
راجع به دستگاه قانون گذاری نظری به گذشته می‌کند و می‌گوید؛ مجلس دربار اعظم یکی از بناهای خوب بود که می‌توانست امروز اوضاع ایران را به کمال خوبی نظم بدهد اما اعضای آن نه قدرت عمل داشتند نه اختیار حرف زدن. گاهی مطالبی جزئی را برایشان می‌فرستادند و آن‌ها چند کلمه حرف بی ربط می‌زدند و بعد از صرف ناهار و غلیان به خانه می‌رفتند، شورای دولت وقتی سودمند است که اختیار کامل داشته باشد بر جمیع مصالح بزرگ دولت به آزادی مذاکره. حالا باید مجلس ملی تأسیس کنیم. که حداقل در بردارنده ی صدنفر علما و فضلای نامی و عقلای معروف باشد. که هم قانون وضع کنند و هم مراقب اجرای قانون باشند. (نورائی، 1352: 188-193)
عمده‌ی مباحث بر سر استبداد و حکمرانی مطلقه است؛ ریشه‌ی معایب حکمرانی ما در بی قانونی است یعنی گردش جمیع امور این دولت بسته به اراده‌ی شخصی بوده است. اینکه چگونه می‌توان حکمرانی مطلقه را به نظام قانونی تبدیل کرد، بسیار مهم است. به نظر ملکم عقلای ایران سال‌ها در پی آن بودند که استقرار قانون را از دولت و وزیران بخواهند. ولی تجربه ثابت کرد آن وزرایی که بخواهند طالب قانون باشند، در این شوره زار به عمل نمی‌آیند. باید این حقیقت بزرگ فهمیده شود که استقرار قانون فقط به اراده‌ی پادشاه میسر نخواهد بود- تا وزراء و عقلا بلکه عموم خلق یک ملک طالب قانون نباشند، وضع قانون در آن ملک یک واقعه‌ی موقتی است. به اصطلاح می‌گوید آن قانون به جای اینکه درختی برومند باشد یک گیاه بی ریشه است.
البته او روش کودتا و زدو خورد جسمانی و این گونه برخوردها را نمی‌پسندد، زیرا روح مطلب بر صلح و اتفاق است. می‌گوید: «توقع ما این است که مردم چشم و زبان داشته باشند و اقلاً شراکت نکنند به آن حیوانات بی حس که... جماعتی را تسلیم چند گرگ لکنته می‌سازند. ترقی دولت همه جا از همت اعتراض بوده نه از سکوت.»
حضور مردم را در ماجرای تنباکو تحسین می‌کند که همین حرکت بر سر امتیاز تنباکو از ملت ما، بهتر از صدوزیر اعظم برای ایران فایده داشت. دوست و دشمن فهمیدند که ایران ملتی هم دارد.
ملکم به دقت سعی در مطرح کردن عقایدش به شکلی داشت که پشتیبانی طبقه‌ی روحانی آن زمان در دفاع از قانون و مشروطیت را به همراه داشته باشد. این توجه به روحانیت ناشی از درک اجتماعی ملکم نسبت به سنتی بودن جامعه‌ی ایرانی بود و حتی خیلی از مقالات قانون هم رنگ اسلامی داشت.
بحث مهم دیگر قانون در ترتیب اتفاق ملی است. تأکید بر ترویج مرام حزبی و تشکیل جمعیت‌های سیاسی است. اهمیت فعالیت دسته جمعی در نظر ملکم از آنجا مشخص می‌شود که نصف مندرجات قانون به نشر مرام آدمیت و جوامع آن اختصاص یافته است. در واقع کاری را که سی سال پیش در فراموشخانه کرد و جلوی آن گرفته شد، اکنون در قانون به نوع دیگر و با تحرک بیشتر تجدید و قانون مبلغ فعالیت‌های حزبی شد. قانون نوشت: ما ظهور فضائل انسانی را به قدرت جماعت می‌دانیم. این معنی را فهمیده‌ایم که جمله‌ی بدبختی‌های ما از غفلت و از عدم اتفاق بوده است.
نکته‌ی جالبی که مطرح می‌شود مبنی بر این که اگر این وزراء بروند کار خراب‌تر می‌شود را، نقد می‌کند و می‌گوید: «این دسته ملیجک ها ... این کمالات دولتی را در مدرسه‌ی کدام ناپلئون تحصیل کرده‌اند؟ چرا باید ایران را این طور خالی بدانیم؟» و اشاره می‌کند دارالفنون تا حالا دویست تحصیل کرده داشته که می‌توانند تا ده سال به وزرای اعظم درس بدهند. (نورائی، 1352: 199)
توجه قانون به حقوق اجتماعی زنان از مترقی‌ترین جنبه های آن است و ابتکار طرح آن مطلب عمده در روزنامه از ملکم می‌باشد. قانون نوشت: «زنان ایران حقوق انسانی را زودتر و بهتر از اغلب مردها درک می‌کنند.» یکی از زنان گفته بود: شما را بخدا این قدر خریت هم می‌شود. که به آیین ظلم از ما مالیات بگیرند و به رذالت خرج کنند.
ملکم تعلیم و تربیت زنان را از مهم‌ترین اصلاحات اجتماعی می‌دانست و در روزنامه‌ی قانون از آزادی و مساوات حقوق اجتماعی زنان سخن می‌راند: «نصف هر ملت مرکب است از زن. هیچ طرح ملی پیش نمی‌رود مگر به معاونت زن‌ها. زنهای ایران باید ملائکه‌ی ترویج آدمیت باشند. وجود آن‌ها را در هر مقام باید خیلی محترم داشت.»
او معتقد است برای اینکه مرتبه و احترام زن بالا رود تعدد زوجات را می‌بایست موقوف ساخت زیرا «ترفیع شأن زن‌ها بسته به شرایط نکاح است.»
ملکم به شنوندگان غربی در جایی می‌گوید: رسم تعدد زوجات اسلامی نیست و از ویژگی‌ها و عادات دیرینه‌ی آسیایی‌ها بوده، در واقع اسلام با تعیین شرایطی آن را محدود نمود. افکار سنتی دربرابر این اندیشه های ملکم شدیدأ موضع گرفت، یکی از این نمونه‌ها علاء السلطنه است که وزیر مختار ایران در لندن بود. (نورائی، 1352: 201-203)
لحن مقالات قانون با مرگ ناصرالدین شاه تا اندازه ای ملایم‌تر شد. از قتل پادشاه اظهار تأسف دارد ولی نسبت به غفلت پنجاه ساله متعرض است. امین السلطان هم که معزول شد قانون نوشت: «جمعی خوشوقت هستند، ما خالی از تأسف نیستیم... ما با شخص او هیچ مخالفتی نداشتیم، حرف ما بر معایب آن قسم وزارت بود. حال که از آن مسند دور شده دیگر هیچ متعرض او نخواهیم شد و آنچه بتوانیم حامی حقوق او خواهیم بود.»
در چند شماره‌ی آخر بحث قانون بر سر تأسیس مجلس شورای ملی است که به نظر ملکم جوابگوی مشکلات ایران است.

نتیجه

قانون مهم‌ترین وسیله‌ی نشر تفکرات ملکم بود. هرچیزی را که طی سی سال، در رسالات، نامه‌ها و مکتوباتش گفته بود، ولی فقط بین عده‌ی معدودی رد و بدل شده بود، اکنون در قانون با لحنی سخت و اعتراض آمیز چاپ و به دست افراد بسیاری از طبقات مختلف اجتماع می‌رسید. خودش جایی تأکید کرد که آزادی روزنامه اولین اسباب ترقی ملت است.
ایران چند بار سعی کرد و توقع داشت که انگلیس جلوی نشر قانون را بگیرد، مانند فرانسه که به خواهش تزار چند تن از نهیلیست های روس را از پاریس اخراج نمود. اما این اتفاق نیفتاد، قانون در بسیاری از کشورها خوانده می‌شد. قانون از راههای مختلف به ایران می‌رسید. از روی آن نسخه های دستنویس تهیه می‌کردند، و دستگاه چاپی هم که پیدا شد، قانون را از نو در تهران به چاپ می‌رساندند. میرزا آقاخان کرمانی یکی از مبارزان راه آزادی است که ابتدای تأسیس قانون با آن همکاری داشت و اطلاعاتی هم برای چاپ به لندن می‌فرستاد و در توزیع قانون سعی بسیار می‌نمود. او حتی پیشنهادات و انتقاداتی را هم به ملکم ارسال می‌نمود که موثر می‌افتاد. تاحدی که مثلا ملکم به خواست او احترام گذاشت و حرمت قلم را در نوشته‌هایش محفوظ می‌داشت، از کلمات توهین آمیز استفاده نمی‌کرد.
یکی از مهم‌ترین دلایل استقبال قانون، علاوه بر تأثیرگذاری خودش، نشانه ای است از تمایل مردم به شنیدن انتقاد از دستگاه حکومت زمان. قانون به زودی موجبات خشمگین شدن هرچه بیشتر ناصرالدین شاه را فراهم آورد. بسیاری به جرم همکاری با قانون دستگیر شدند، که ملکم خان هم بی تقصیر نبود؛ و این خود به دامنه‌ی مبارزات دامن زد.
اهمیت قانون در جریان مشروطه خواهی هم نشر عقاید آزادی و قانون طلبی بود، و هم در تعلیم ایجاد جمعیت حزبی. قانون نفوذ زیادی بین طبقات مختلف اجتماع داشت و محدود به طبقه تحصیلکرده و اهل دولت نبود. در آغاز مشروطیت که تشکیل انجمن‌های مختلف رواج یافتند جمعی از دانش پروران گرد آمدند و انجمن سپیده دم را ایجاد نمودند، یکی از بانیان از ملکم تقاضا نمود که یک نظامنامه مرقوم نماید و نمایندگان مجلس اول شورای ملی از ملکم خواستار راهنمایی و ارشاد شدند.
در دوره‌ی زندگانی سیاسی پنجاه ساله‌ی ملکم روزنامه‌ی قانون موثرترین و از سودمندتری کارهای او بود. قانون ملکم را در افکار عمومی به پایه‌ی بلندی رسانید و عنوان «بیدارکننده‌ی ایرانیان» را به او داد. ملکم در سال‌های پایانی عمرش که سالخورده شده بود، نوشت:
«چهل پنجاه سال اولیای دولت علیه را اذیت کردم که باید کار کرد و مصدر فلان و فلان خدمات بزرگ شد؛ و حالا می‌بینم بی آنکه به قدر ذره ای مصدر خدمتی بشوم یکی از اولین مفتخواره های دولت شده‌ام. دولت ایران در هیچ وقت مثل این عصر محتاج خدمت نبوده است و منتهای خدمت بنده این شده است که پول مفتی بگیرم و در یک گوشه‌ی بیکاری دعاگوی دوام این مرحمت دولت بشوم.»
منابع:
نورائی فرشته، تحقیق در افکار میرزا ملکم خان ناظم الدوله، انتشارات فرانکلین، تهران، چاپ اول 1352.
الگار حامد، میرزا ملکم خان، ترجمه جهانگیر عظیما، انتشارات مدرس، چاپ اول 1369.
حقدار علی اصغر، نامه های میرزا ملکم خان ناظم الدوله، نشر چشمه، چاپ اول 1389.
جعفری کریم، قانون گریز قانون مدار، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
زاهد فیاض، درخشش روزنامه قانون در میان آثار و افکار میرزا ملکم خان، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
اصیل حجت الله، رساله های میرزا ملکم خان ناظم الدوله، نشر نی، چاپ دوم 1388.